دوری دو روزززززززززه...
مامانی نمیگی دلمون برات تنگ میشه امروز فقط تلفنی صدای ناژتو شنیدم قربونت برم از عصر چهارشنبه بعد از اینکه با بابا جون رحمان وپرهام رفتید استخر ندیدمت الان هم باید برم بخوابم تا فردا بدو بیام خونه بابا جون اینا یک وقت پیش خودت فکر نکنی که من از خدام بوده رفتی!!!نه فقط حس مادرانه ام میگه این دوری برات لازمه برا حفظ استقلالت برا اینکه نقش اجتماعی رو بلد بشی